دانلود رمان

fazkhone
  • ۰
  • ۰

 

باید پیش تر برود، نیم نگاهی رو به سقف انباری انداخت و باز شد همان مرد خشک و زخمی امروز:_وقت ندارم تلفت کنم، لباساتو بپوش

برسونمت البته اگه بهت مزه نداده باشه و نخوای دوباره تدربه ش کنی با چند تا غول بیابونی دیگه!صرردایش در نمی آمد، بارانی بود و ناباور.

  • ۹۸/۰۹/۱۸
  • مهدی یار

نظرات (۲)

  • دانلود رمان اسطوره
  • لوازم تحریر
  • با ماژیک های هایلایت های خوش رنگ رمان های خود رو علامت گذاری کنید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی